
محمدرضا شعبانی نژاد، نویسنده و کارشناس امور بانکی در مطلبی در ماهنامه سیمای بانکداری تحت عنوان ” جلوگیری از سندرم کم خونی سازمان” نوشت:
یکی از سبکهای رهبری که این روزها توجه خیلی از افراد رو به خودش جلب کرده، سبک رهبری خدمتگزار میباشد.خیلی از محققها و متخصصهایی که طرفدار این مدل هستند، معتقدن که این سبک در مقایسه با سبک رهبری سنتی، یک ابزار قدرتمند برای مدیران عصر حاضره که ارزشهای زیادی رو برای سازمانها ایجاد میکنه.یک رهبر خدمتگزار کسیه که در وهله اول نیازهای دیگران رو در اولویت قرار میده و روی رشد و رفاه افراد تمرکز داره. ساختار این سبک از رهبری دقیقاً برعکس ساختار رهبری سنتی هست.چون در رهبری سنتی، مدیران و قدرتمندان سازمانی در درجه اول اهمیت قرار دارن.درحالی که در رهبری خدمتگزار به کارمندان اون سازمان اهمیت زیادی داده میشود. یک رهبر خدمتگزار هیچ وقت از موضع قدرت وارد عمل نمیشه و همیشه به دنبال راههایی برای افزایش پتانسیل و تقویت خلاقیت کارمنداشون هستند.
یک مدیر درجه یک همیشه در دسترس است. اگر کارکنان نتوانند با شما در تماس باشند و یا دسترسی به شما بسیار سخت باشد مطمئن باشید کارکنان از شما دور می شوند و این آغاز بی انگیزگی است. یعنی مدیر برای خودش ما هم برای خودمان…. اگر اینطور فکر نمی کنید، کافی است به یاد بیاورید آخرین باری که نیاز به یک پرسش و پاسخ فوری داشتید، اما هیچکس در دسترستان نبود چه احساسی داشتید نگذارید کارکنان هم این حس را تجربه کنند.
اگر از سیاست در باز پیروی می کنید باید به کارکنان کمک کنید که گفتگوی راحتی را با شما داشته باشند، سیاست در باز فقط باز بودن یک در نیست… بلکه شما باید به گونه ای باشید که کارکنان در هر زمان به سادگی به شما دسترسی داشته باشند و بتوانند نزد شما آمده و با استقبال شما مواجه شوند. تنها گفتن اینکه این سیاست را دارید کافی نیست بلکه در عمل باید این را نشان دهید، لذا وقتی کارکنان به سراغ شما می آیند، تا جایی که می توانید به آنها کمک کنید. اگر واقعا زمان مناسبی برای پاسخ نباشد، پس از اینکه فهمیدید آنها چه می خواهند، برای نشان دادن اهمیت موضوع ، وقت ملاقاتی برایشان تعیین کنید.به اصطلاح نگذارید سازمانتان کم خون شود.
سندرم یعنی نشانه بیماری!! سندرم کم خونی سازمانی میگوید:در شرایط کم رمق اقتصادی و تجربه شوکهای اقتصادی ومناقشات متعدد سازمانی، اغلب افراد کم استعداد دوام بیشتری می آورند و بالعکس افراد مستعد به دلایل مختلف ازجمله کمبود نقدینگی کنار گذاشته می شوند؛ اما زمانی که اوضاع رو به بهبود می گذارد سازمانها با فقدان استعداد، انرژی و پویایی لازم برای سرمایه گذاری روبرو می شوند.
یکی از بیماریهایی که در این شرایط مدیران نیز به آن دامن می زنند سندروم کم خونی سازمانی است؛ یعنی ؛اینکه نیروهای موثر را کنار می گذارند که در این شرایط یک اشتباه بزرگ مدیریتی است.
🔻نیروی انسانی سازمان به چهار دسته تقسیم می شوند:
دسته اول:گلدرمن ها؛ نیروهایی که فراتر از انتظار کار می کند و بسیار توانمند و عالی هستند. حدود یک درصد از نیروهای سازمان را شامل می شود.
دسته دوم: سیلورمن ها؛ شش درصد از نیروهای سازمانی سیلورمن ها هستند. این دسته هم فراتر از انتظار کار می کند اما نه به اندازه گلدرمن ها.
دسته سوم: برنزمن ها؛حدود ۴۶درصد نیروهای سازمان برنزمن هاهستندو وظایف خود راخوب انجام می دهند اما نه بیشتر از حد وظایف.
دسته چهارم: وودرمن ها (نیروهای چوبی)؛ در اکثر سازمان ها چون ارزیابی عملکرد درستی وجود ندارد ۴۷ درصد نیروها در این دسته قرار می گیرند یعنی نیروهایی هستند که اگر از سازمان بیرون روند، شرایط بهتری خواهید داشت.
معمولاً در دوران بحران اقتصادی، گلدرمن ها و سیلورمن ها تمایل بسیاری برای خروج از سازمان را دارند چون در این شرایط خواستگار پیدا می کنند و از طرفی نیروهای چاپلوس و وودرمن ها به سازمان می چسبند و چون مدیران فکر می کنند بایستی هزینه ها را پایین بیاورند، هزینه ها به شکل اشتباهی کاهش می یابد.
در ادامه بهتر است برای درک بهتر “نگاه مکعبی” را بررسی میکنیم. نگاه مکعبی یا شش جهتی یک اصطلاحه؛ یعنی آدم هر عملی را میخواد انجام بده، از چند جهت به آن نگاه کنه.ما آدم ها معمولا از همان یک جهتی که اول به ذهنمان میاد کاری را انجام میدیم یا نمیدیم، ولی در نگاه مکعبی سعی میکنیم از چند زاویه ی دیگر هم به قضیه نگاه کنیم.مثلا دوست دارم فلان چیز رو به دوستم بگم،
نگاه مکعبی میگه: اثراتش رو هم بررسی کن، اگه بگی، اثراتش و عواقبشش چیه؟ شاد میکنه یا ناراحت؟ یا مثلا رفتار یکی ناراحتم میکنه، تو ذهنم اول میگم: قطع رابطه یا برخورد باهاش. نگاه مکعبی میگه:عجله نکن، شاید فلان مشکل رو داشته که با تو بد برخورد کرده. شاید حواسش نبوده، شاید فشار کارش زیاده بهم ریخته.نگاه مکعبی نیاز به “مکث قبل از عمل” داره.
مراقب آنچه عرضه میکنید باشید!! سه عامل، جذبه مدیریتی را به وجود میآورند:متانت: اینکه چطور رفتار میکنید.ارتباط: اینکه چطور صحبت میکنید.ظاهر: اینکه چطور به نظر میرسید.
آدمها متفاوت هستند و هر شخصی چیز متفاوتی برای عرضه کردن به دیگران دارد.
اگر بتوانید آنچه را که باعث متفاوت و خاص شدنتان شده است به دقت مشخص کنید و بهترین ویژگیهای رفتاریتان را برجسته کنید، آنگاه در ذهن افراد ماندگار خواهید شد. آیا شما بامزهاید؟ جذاب هستید؟ باهوش هستید؟ شیک و بهروز هستید؟ شناخت واقعگرایانه جایگاهتان، و دانستن نحوهی تأکید بر آن ویژگیها شما را در چشم دیگران به یاد ماندنیتر میکند.اگر شما با گرمی و محبت و احترام با مشتریان خود رفتار کنید! آنقدر پول به دست می آورید که ندانید با آن چه کنید.به قول معروف که میگویند:هوای همدیگر را داشته باشیم!رسم بازاریان قدیم بر این بود که اول صبح، وقتی دکان را باز می کردند، کرسی کوچکی را بیرون مغازه می گذاشتند. اولین مشتری که می آمد و جنس به او می فروخت بلافاصله کرسی را به داخل مغازه می آورد(یعنی من دشت نمودم). مشتری دوم که می آمد و جنسی می خواست، حتی اگر خودش آن جنس را داشت نگاهی به بیرون از مغازه می انداخت تا ببیند کدام مغازه هنوز کرسی اش بیرون است و دشت نکرده است. آن وقت اشاره می کرد که برو آن دکان (که کرسی اش بیرون است) جنس دارد و از او بخر که او هم دشت اول را کرده باشد.و بدین شکل هوای هم دیگر را داشتند*… میشود در کسب و کار، رقابت داشت و در انسانیت، رفاقت. می شود هم کاسبی کرد هم مهربانی. این روزها، هواى همدیگر را بیشتر داشته باشیم… این مهربانی است که می ماند.مردم دوست دارند که همیشه مثل شاهان با آنان رفتار شود.این کار، بسیار ساده است.به یادماندنیترین افراد معمولا تنها به خاطر یک یا دو چیز در ذهن باقی میمانند. تنها دوستان نزدیک هستند که خودِ واقعیتان را میبینند. اگر قصد دارید تأثیر بزرگی بر شخصی بگذارید، بهتر است بر یک یا دو ویژگی برجستهتان تأکید کنیدزندگی کوتاه است و پایان آن نامعلوم؛ پس همواره سعی کنید بهترین فرزند، بهترین همسر، بهترین رفیق و حتی مهربانترین رئیس باشید!
طبیعت میگوید اکثر دانه ها رشد نمیکنند. اگر واقعا میخواهید چیزی اتفاق بیافتد بهتر است بیش از یکبار تلاش کنید.باید در بیست مصاحبه شرکت کنید تا شغلی به دست آورید.باید با چهل نفر مصاحبه کنید تا سرانجام فردی مناسب استخدام شود.باید با پنجاه نفر صحبت کنید تا محصول خود را به یکی از آنها بفروشید.باید با صد نفر آشنا شوید تا یک دوست صمیمی پیدا کنید.دیدگاه مدیریتی در اینجا میگه: قوانین طبیعت را باید درک کرد و از آنها درس گرفت. قانون دانه را درک کنید و ناامید نشوید و به راحتی احساس شکست نکنید.
به نقل از این سینا دانشمند بزرگ ایرانی که میگوید که سه اصل را اگر مراعات کنید، آسایش بر شما فزون خواهد شد:
۱ . به وقت خوشحالى “قول” ندهید.۲ . به وقت خشم “پاسخ” ندهید.۳ . و در هنگام غم “تصمیم” نگیرید
زنبور هیچ گاه تخریب نمیکند. آنچه را که نیاز دارد جمعآوری میکند، اما به روشی استادانه و با چنان مهارتی که شکل گل کاملاً دست نخورده باقی بماند.
به گونهای زندگی کن که به هیچ کس آسیب نرسانی. سازنده، ملاحظهگر و هنرمندانه زندگی کن. با حساسیت و ظرافت زندگی کن و هیچگاه دلبسته نشو. از تجارب زندگی لذت ببر. از تمام گلهای زندگی لذت ببر. اما روان باش و در هیچ جایی توقف نکن تا به خدا برسی.قانون مکث۳ثانیه میگه کسی از شما سؤالی میپرسد، سریعا جواب ندهید، سه ثانیه مکث کرده، سپس جواب دهید.یا در ماشین نشسته اید و خیلی هم عجله دارید، قبل از روشن کردن ماشین، بر روی صندلی ماشین به آرامی، سه ثانیه مکث کنید بعد ماشینتان را روشن کنید.این مکث های سه ثانیه باعث افزایش قدرت و صبر شما شده و در نتیجه باعث ماندگاری و افزون شدن انرژی مثبت شما میشود.در این کار ممارست بخرج دهید تا اینکه ملکه ذهن شما شده و در حافظه تان ثبت گردد.مهم ترین فایده مکث سه ثانیه جلوگیری از بروز خشم و عصبانیت میباشد و به شما ترمزی میدهد که خودتان را کنترل کنید.
قصد انجام هر کاری را داری، شروعش کن. جرات با خودش نبوغ، قدرت و جادو به همراه میآورد.بهترین راه برای رشد این است که هرروز یک چیز جدید به خودت اضافه کنی..با دروغ میشه خیلى چیزارو بدست آورد، ولى نمیشه نگهشون داشت.روزى ١٠ دقیقه یا هفته اى ٧٠ دقیقه؟ کسب مهارت و نهادینه کردن دانش، نیازمند تمرین است؛ نیازمند ممارست است و تکرار و تکرار و تکرار! بدون صرف زمان و انرژى نتیجهاى به دست نمىآید. اما براى تثبیت دانستهها یا تمرین مهارتها، کدام مدل بهتر است: روزى ١٠ دقیقه مرور و تمرین، یا هفتهاى یک بار به مدت ٧٠ دقیقه؟تحقیقات نشان مىدهد که تعداد دفعات تکرار و فاصله میان تکرارها، در سرعت یادگیرى و میزان درونى شدن یک موضوع تاثیرگذارند.هر چه بیشتر تکرار کنى و هر چه فواصل میان مرورها و تمرینها کوتاهتر باشد، یادگیرى بهتر و سریعتر اتفاق مىافتد؛ به عنوان مثال روزى ١٠ دقیقه بهتر است از هفتهاى یک بار به مدت ٧٠ دقیقه.
باییم درک کنیم.تجربه کنیم.بفهمیم.آدمها مثل کتابند!از روی بعضیها باید مشق نوشت و آموخت،از روی بعضیها باید جریمه نوشت و عبرت گرفت،بعضیها را باید نخوانده کنار گذاشت،و بعضیها را باید چندبار خواند تا معنیشان را فهمید…!